مرد و زن دیگر ندارد گریه، با من گریه کن
بی خیال از اینکه هستی مرد یا زن گریه کن
آفت و ویروس دیگر جانِ کشور را گرفت
هیچ جا دیگر نمانده سرو و گلشن گریه کن
روز خوش وقتی نداری گریه تنها چاره است
پس بیا بر حال خود در عصر آهن گریه کن
یک نفر اینجا عصای کور را دزدید و برد
هر کجا هر جا شنبدی داد و شیون گریه کن
روز روشن پیشِ چشم ما عصا را دزد برد!
اندکی بر دزدیِ در روز ِ روشن گریه کن
آدمیّت رفته بر بادِ فنا ، از راستی
از وفا چیزی نمانده قدر ارزن گریه کن
گریه کن بر حالِ من،بر حال خود بر حال او
گریه کن بر حالِ بد احوال ِ میهن گریه کن
زحمتِ سی سال خدمت، کمتر از یک روزِ اوست
گریه کن بر رنج نان و درد مسکَن گریه کن
تازه می گویند دزدی کار دشمن بوده است!
هیچ کس اما نمی گیرد به گردن، گریه کن
زیباترین عشق_زیباترین شعر...
ما را در سایت زیباترین عشق_زیباترین شعر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : poem2020 بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 21:18