از چه می نالی دلم!خود کرده را تدبیر نیست وقتِ شکوه کردن از دنیا و این تقدیر نیست از چه میکوبی خودت را بر در و دیوار ها رفته است او دستِ تو دیگر به جایی گیر نیست دیگر آن صیاد از صیدی که در بند است گذشت در غم و شب گریه ها دیگر بدان تأثیر نیست چشم هایت را کمی وا کن نمیبینی مگر روی دیوار دلت قاب است ولی تصویر نیست فکر من باش کمی هم آبرو داری بکن جای تو اکنون عزیزم در غُل و زنجیر نیست گریه کردن روی ق,شعرخود,تدبیر,نیستسعید,غمخوار ...ادامه مطلب